چت روم

یه روز دیدن مجنون نشسته هی با دستش می نویسه لیلی هی گریه می کنه اشکش میاد اسم لیلی پاک میشه خاک ها مبدل به گل میشه گفتن چی کار می کنی؟ مگه دیوونه شدی گفت:چون میسر نیست ما را کام او عشق بازی می کنیم با نام او

من يه ليوان چاي داغ رو به تو ترجيح مي دم چون چاي فقط زبونم رو مي سوزونه ولي تو دلمو

ميشه مثل يه قطره اشك بعضيا رو از چشمت بندازي ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشكي رو بگيري كه با رفتن بعضيا از چشمت جاري ميشه

عشق گلي است كه اگر آن را به قصد تجزيه و تحليل پرپر كنيد، هرگز قادر نخواهيد بود كه آن را دوباره جمع كنيد

هميشه دوست داشتم ابر باشم.چون ابر انقدر شهامت داره که هر وقت دلش ميگيره جلوي همه گريه کنه

به من ميگفت : آنقدر دوست دارم که اگر بگويي بمير مي ميرم باورم نمي شد فقط براي يک امتحان ساده به او گفتم بمير سالهاست که در تنهايي پژمرده ام کاش امتحانش نمي کردم

هيچ وقت رازت رو به کسي نگو. وقتي خودت نميتوني حفظش کني چطور انتظار داري کسي ديگه‌اي برات راز نگهدار

عشق يعني کوچک کردن دنيا به اندازه يک نفر يا بزرگ کردن يک نفر به اندازه دنيا

من نمي تونم براي كسي كه دوستش ندارم گل ببرم ولي مي تونم براي كسي كه دوستش دارم ولي اون نداره گريه كنم

عشق گلي است که دو باغبان آن را مي پرورانند

سلام من یه بوس کوچولو هستم میتونم چند لحظه روی لپ شما استراحت کنم
 

عاشق آن نیست که هر دم طلب یار کندعاشق آنست که دل را حرم یار کند

می دوني چرا وقتي ميخواي بري تو رويا چشمهات رو ميبندي وقتي ميخواي گريه کني چشمهات رو ميبندي وقتي ميخواي کسي رو ببوسي چشمهات رو ميبندي چون قشنگ ترين چيز هاي اين دنيا قابل ديدن نيست

شاخه گل برات مي فرستم  تا طبيعي آخريش مصنوعي يه کارت ميزنم بهش که روش نوشته : تا وقتي آخرين گل پژمرده بشه دوستت دارم

اگه من و تو دوتا برگ باشيم، هنگام خزان من زودتر از تو ميشکنم تا زماني که مي‌افتي در آغوشم بگيرمت

بزرگترين گناه: سکوت بزرگترين شجاعت: بگويي دوستت دارم بزرگترين سرمايه: دوست بزرگترين اسرار: صداقت بزرگترين افتخار: عاشق شدن بزرگترین هنرعاشقماندن

اگه یه روز شاد بودی آروم بخند تاغم بیدار نشه و اگه یه روز غمگین شدی آروم گریه کن تا شادی نا امید نشه

اگر از تعداد قطرات باران کم شده و یا از قطرات اشکی که ریخته می شود کم شود یک اندازه از رفاقت من با شما کم نمی شود

تو کار و زندگی و خونه نداری که ۲۴ ساعت تو قلب منی

آسمان با دیگران صاف و با ما ابر دارد می شود روزی با ما صاف امام صبر دارد

تقدیم به شمعی که پروانه اش منم تقدیم به طلوعی که آفتابش منم و تقدیم به دوستی که دوستدارش منم

از شرکت فرش مزاحمتون میشم اجازه میدین دلمو فرش زیر پاهاتون کنم

چنان کاری غمت با قلب من کرد که موج زلزله با ارگ بم کرد

سلام شماره حساب قلبتو بده میخوام کمی محبت بریزم به حسابت

عزیزم به اندازه گل دو ستت ندارم چون پژمرده می شوی  به اندازه عمرم دوست ندارم چون یک روز تمام می شوی به اندازه آسمان دوستت دارم چون تا قیامت هست و تا قیام قیامت دوستت دارم

تو را با تیشه عشقم میان مرمر قلبم تراشیدم.... از آن پس تو را چون بت پرستیدم

عهد کردم اگر بوسه دهی توبه کنم که دگر باره از این گونه گناهان نکنم  چون که برخواست لبانم ز لبانت توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم

اسمت را چون گل گذاشتم ترسیدم پژمرده شوی گذاشتم خورشید ترسیدم غروب کنی تصمیم گرفتم بزارم جونم که اگه رفتی با هم بریم