چت روم

دوست آن نیست که هر لحظه کنارت باشد دوست آن است که هر لحظه بیادت باشد

ما را یک دل ز خوبان جدانیست ولی صد حیف خوبان را وفا نیست به دوستان دل سپردن کار سهل است ز دوستان دل بریدن کار ما نیست

میدونی فرق تو با اشک چیه؟ اشک یه روز از چشم می افته اما تو هرگز

یه نصیحت : مواظب خودت باش یه خواهش : اصلا عوض نشو یه دروغ : دیگه دوستت ندارم  یه حقیقت: دلم برات تنگ شده

هرگز عشق را گدايي نکنيد زيرا هيچگاه چيز با ارزشي به گدا داده نمي شود

توای زیبا ترین شعر رهایی تو ای گلبرگ سرخ آشنایی  میان کوچه های قلب تارم  به دنبال تو میگردم کجایی

سر کلاس رياضي بود که استاد دو خط موازي کشيد رو تخته. خط پاييني نگاهي به خط بالايي کرد تو دلش عاشقش شد. خط بالايي هم نگاهي به خط پاييني کرد تو دلش عاشقش شد. در همين هنگام بود که استاد داد زد دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسن

زندگی اجبار است مرگ انتظار است عشق یک بار است جدایی دشوار است

اگه یه شب به آسمون نگاه کردی و ستاره ای ندیدی حاضرم تا صبح بیدار بمونم و برات چشمک بزنم تا تک ستاره ی تو باشم

تحفه ای یافت نکردم که فدای تو کنم یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو باد

میدونی زیبا ترین خط منحنی چیه ؟ لبخندیه که بی اراده رو لبات نقش ببنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه دوستت دارم

زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی جدایی سخت است نه به سختی تنهایی

روزگاریست که سخت گرفتار توام فکر من باش که در این گوشه گرفتار توام من شنیدم که طبیب دل بیمارانی پس طبیب دل من باش که بیمار تو هستم

دوست داشتمم اشک چشمات می شدم میدونی چرا ؟چون تو چشات متولد می شدم روی گونه هات زندگی میکردم  روی لبات جون می دادم و میمردم

در کدامين ايينه مي توان تو را جستجو کرد ؟ در کدامين چشمه زلال مي توان تو را ديد ؟ در کدامين راه نرفته تو را مي توان پيمود ؟ سهم من از تو چيست گلدان خالي کنار پنجره

خدا به تو دو تا پا داد تا با آنها راه بروي. دو تا دست داد تا نگه داري. دو گوش براي شنيدن و دو چشم براي ديدن داد ولي چرا فقط يک قلب به تو داد؟ چون قلب دوم تو رو به کس ديگري داد تا تو آن را پيدا کني

وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه ؟ زود دستمو بالا بردم و گفتم یک بخش اما از وقتی تو رو شناختم فهمیدم عشق سه بخشه : عطش دیدن تو شوق با تو بودن و اندوه بی تو بودن

امشب به قصه ی دل من گوش میکنی فردا مرا چو قصه فراموش میکنی

وقتي گريه کردم گفتند بچه اي وقتي خنديدم گفتند ديوونه اي وقتي جدي بودم گفتند مغروري وقتي شوخي کردم گفتند سنگين باش وقتي حرف زدم گفتند پرحرفي وقتي ساکت شدم گفتند عاشقي حالا هم که عاشقم مي گويند : گناهه

كاش ميشد بر جدايي خشم كرد شاخه هاي نسترن را با تواضع پخش كرد كاش ميشد خانه اي از مهر ساخت مهرباني را در آن سرمشق كرد روي دلهايي حقيقي نقش كرد

اگر خنده از لبهايم گريزد اگر اشك از چشمهايم گريزد اگر از گريه دريايي بسازم اگر از خنده رويايي بسازم لحظه اي از ياد تو دور نخواهم ماند

همه ميگن وقتي مي خواي به عشقت برسي بايد از همه دنيا بگذري اما وقتي همه دنياي من تويي چطوري بايد ازت بگذرم

خدا به تو دو تا پا داد تا با آنها راه بروي دو تا دست داد تا نگه داري. دو گوش براي شنيدن و دو چشم براي ديدن داد ولي چرا فقط يک قلب به تو داد؟ چون قلب دوم تو رو به کس ديگري داد تا تو آن را پيدا کني

هرگزبراي عاشق شدن به دنبال باران و بابونه نباشي گاهي در انتهاي خارهاي يك كاكتوس به غنچه اي مي رسي كه ماه را بر لبانت مي نشاند

بايد گرفتارم شوي تا من گرفتارت شوم از جان و دل يارم شوي تا عاشق زارت شوم من نيستم چون ديگران بازيچه بازيگران اول به دامت اورم انگه گرفتارت شوم

تا حالا کفشاتو نگاه کردي دو تا عاشق دو همراه که بي هم ميميرن با هم خاکي مي شن بدون هم زير بارون نمي رن کاش آدما کمي از کفشاشون ياد بگيرن

چقدر دوست داشتم يك نفر از من مي پرسيد چرا نگاه هايت آنقدر غمگين است ؟ چرا لبخندهايت آنقدر بي رنگ است ؟ اما افسوس هيچ كس نبود هميشه من بودم و من و تنهايي پر از خاطره  آري با تو هستم  با تويي كه از كنارم گذشتي و حتي يك بار هم نپرسيدي چرا چشم هايت هميشه باراني است

زندگي سخت نيست ما سختش ميکنيم عشق قشنگ نيست ما قشنگش ميکنيم دل ما تنگ نيست ما تنگش ميکنيم دل هيچکس سنگ نيست ما سنگش ميکنيم

گفتند: مسافري آمده از راهي دور وبا خودش باران آورده باران عشق! وتوسراسيمه آمدي مسافر باراني عشق را در دستهاي تو گذاشت ورفت وتواما با دستهايت چه کردي

هيچوقت به چشمات راز دلت رو نگو چون راز نگه نمي دارد و گريه مي كند